کاتانیاچو

کاتانیاچو

Friday, January 23, 2015

وضعیت حساس کنونی

یک روز بعد از اینکه تب و تاب و احساسات غلیان شده بعد از بازی با عراق خوابید فرصت مناسبی است تا نگاهی دقیق تر به این بازی و همچنین تیم ملی بکنیم .  در ابتدا باید باخت را قبول کنیم و از عبارت هایی مثل "باخت شرافت مندانه" یا "حذف سرافرازانه " استفاده نکنیم چون در فوتبال و خصوصا رقابت های تک حذفی  مهم نیست که چگونه بردی یا باختی یا چه اتفاقی افتاد . تنها چیزی که مهم است صعود به مرحله بعد است که ما در این زمینه شکست خوردیم .

ما بر خلاف بازی های دور گروهی ، بازی را تهاجمی تر شروع کردیم و به شدت به دنبال رسیدن به دروازه عراق بودیم که در دقیقه 24 طبق تاکتیک همیشگی از کناره ها به گل رسیدیم . اما درست بعد از به ثمر رسیدن گل بود که مشکل به وجود آمد . طبق آمار از دقیقه 30 بازی ( دقت کنید بعد از زدن گل اول . نه اخراج پولادی) تا آخر نیمه اول، عراق  درصد حضور توپ در یک سوم دفاعی ما را به 25 درصد رساند . عددی که قبل از به ثمر رسیدن گل 17 بود و همچنین در 15 دقیقه ابتدایی نیمه دوم هم این عدد را به 34 درصد رساند تا بالاخره توانست گل تساوی را بزند . انتظار من از تیم کیروش این بود که مثل بازی های گذشته دفاع منسجم و زنجیره ای را پیاده کند تا توپ را از یک سوم دفاعی تیم دور نگه دارد . کاری که در آن تبحر داشتیم . ولی بر خلاف انتظار این اتفاق نیفتاد تا نتیجه مساوی شود .
نکته بعدی  اشتباهات فردی بازیکنان است . مهرداد پولادی با 27 سال سن و 23 بازی ملی دو کارت زرد کاملا بی مورد دریافت می کند و از زمین مسابقه اخراج می شود . هر چند که کارت زرد دوم اشتباه بود ولی بی احتیاطی پولادی در مواجه با دروازه بان عراق بی تاثیر نبود . همچین پورعلی گنجی علی رقم بازی های درخشانش ، کاملا مبتدیانه در وقت های اضافه پنالتی را تقدیم تیم عراق کرد تا ما دوباره عقب بیفتیم . بررسی اشتباهات بازیکنان به خاطر انداختن بار شکست بر دوش آنها نیست . در شکست و پیروزی همه تیم سهیم هستند . پورعلی گنجی با تجربه فقط 5 بازی ملی فراتر از حد انتظار ظاهر شد  و همچنین پولادی همچنان بهترین دفاع چپ حال حاظر تیم ملی است ولی این موضوع نشان دهنده این است که ما هنوز از لحاظ فکری به تمرکز لازم در بازی های حذفی نرسیدیم . فراموش نکنیم در بازی های حذفی تجربه حرف اول را می زند و کوچکترین اشتباه ها می توانند جبران ناپذیر باشند .

اما تیم ملی نکات مثبت بسیار زیادی هم دارد که همه آنها حاصل تلاش شخص کارلوس کیروش است که بی انصافی است اگر به آنها اشاره نکنیم . ما بعد از مدتها تیم ملی را سازمان یافته و منسجم می بینیم . روحیه جنگندگی چیزی بود که در تاریخ تیم ملی فوتبال کشورمان هیچ جایی نداشت ولی حالا تیم 10 نفره ما دو بار عقب می افتد و با جنگندگی و تلاش بازی را مساوی می کند . حداقل در این 10 12 سالی که من فوتبال را دنبال می کنم هیچ وقت ندیده بودم که تیم ملی حتی 11 نفره در این شرایط عقب بیفتد و نتیجه را جبران کند . همیشه بعد از خوردن گل روحیه بازیکنان به صفر می رسید و بازی را واگذار می کردند .
هماهنگی بین بازیکنان و ثبات نکته مهم دیگری است که کیروش توانست با اردو های بلند مدت به تیم منتقل کند . هماهنگی سید جلال و پورعلی گنجی در قلب دفاع . غفوری و دژاگه در سمت راست . هم پوشانی نکونام و آندو در میانه میدان امید یک ترکیب ثابت حداقل در یکی دو سال آینده را به ما می دهد .
یکی دیگر از مهم ترین نکات مثبت تیم ملی بازیکنان جوان حاضر در ترکیب است . پورعلی گنجی ، غفوری ، سردار ، بیرانوند ، جهانبخش ، رفیعی ، امیری بازیکنانی بودند که نشان دادند اگر به آنها اعتماد شود می توان به آینده تیم ملی امیدوار بود . کیروش میراث خوبی از خودش به جای گذاشت . تیمی منسجم ، با روحیه ، جنگنده که تا حدودی تغییر نسل داده  و برای سال های بعد آماده است .

اما . یک اما ی بزرگ بر سر راه تیم ملی ، سرنوشت کارلوس کیروش است . فارغ از تخریب های با قصد و غرض مربیان داخلی  به نظر من کارلوس کیروش کار خودش را به خوبی انجام داد ولی حالا وقت رفتن اوست . اما همین رفتن هم شرایطی دارد . بعد از کارلوس کیروش باید یک مربی خارجی با تفکر بین المللی را  که بتواند راه کیروش را تکمیل کند و میراث دار خوبی برای او تیم ملی مان باشد روی نیمکت نشاند . کاری که در والیبال با اوردن کواچ بعد از ولاسکو انجام دادیم . در غیر این صورت اگر قرار بر گزینه های وطنی نظیر حاج حسین فرکی و امیر قلعه نویی و ... باشد ، ماندن کیروش صد در صد ضروری است . به هر حال امیدوارم مربی بعدی یا حتی اگر خود کیروش در سمت خودش باقی ماند تغییری در ساختار کلی تیم ملی و بازیکنان ایجاد نکند . همین اسکلت و بازیکنان کلیدی را تحویل بگیرد و از این اسکلت محکم ، ساختمانی زیبا بسازد . 

پ ن : آمار برگرفته از سایت رسمی ای اف سی است . 

Monday, January 12, 2015

آب گل آلود تیم ملی

یک ساعت قبل از بازی ایران و بحرین شبکه ورزش برنامه ای پخش میکنه از گردهمایی فسیل های فوتبال و باهاشون مصاحبه میکنه و همگی متفق القول  میگن که به نظرشون مربی تیم ملی باید بومی باشه . از این دست برنامه ها تو این چند وقت اخیر  تو صدا و سیما به وفور پخش شد که هدفش فقط تخریب تیم ملی و شخص کارلوس کیروش بود. کاملا مشخصه که هدف این به اصطلاح بزرگان فوتبال کشورمون از این  موضع گیری ها اینه که شاید بعدا آبی براشون گرم بشه ولی یکی نیست به امثال سرهنگ یاوری ، ابراهیمی ، بیژن ضد فوتبال و مجید کامپیوتر بگه عزیزان تفکر و دانش فوتبال شما مدتهاست منقضی شده شما دیگه داری به فسیل تبدیل میشی . یا امثال قلعه نویی و دایی و استیلی و فرکی  و ... که از فوتبال چیزی جز باند بازی و دلالی و خدا پیغمبر و بکش زیرش بلد نیستن . دوستان عزیز مسلما تیم ملی جای شما هم نیست . شما همینقدر که لیگمون رو به کثافت کشیدید کفایت میکنه . این وسط اگر قرار بر مربی بومی باشه کار تفکرات جوانی مثل محمدی و منصوریان و خطیبی و ویسی و اینهاست  که خب خوشبختانه این ها خودشون تقریبا میدونند که هنوز نیمکت تیم ملی براشون سنگینه . همه ما میدونیم که تیم های ملی باید مربی بومی داشته باشند ولی چه کشور هایی ؟ اون هایی که صاحب سبک هستن تو فوتبال نه کشورهایی که هنوز فوتبالشون در حال توسعه هست . دوستان حتی به ژاپن و کره هم نگاه نمی کنند که با این همه پیشرفت هنوز از مربی خارجی استفاده میکنند . فقط به آلمان و ایتالیا و برزیل و آرژانتین و ... نگاه می کنند و حکم صادر میکنند که تیم ملی فقط با مربی بومی ولی خب قضیه به همین سادگی نیست ، این جبهه گیری گسترده مربیان فسیل شده و صدا و سیما تاثیرات زیادی روی تعداد زیادی از طرفداران گذاشته. شما اگه یک مرور اجمالی به صفحه های ایرانی فوتبالی فیسبوک داشته باشید خیل عظیمی از کامنت های مردم در تخریب کیروش رو می بینید . اکثرشون هم یه انتظار فوق العاده بیجا در نظراتشون مستتر هست . اینکه چرا تیم ملی ایران مثل رئال مادرید و بایرن مونیخ و بارسلونا و چلسی ، روون بازی نمی کنه . این دوستان هیچ نگاهی به ترکیب تیم ملی نمی کنند که ستاره های ما امثال اشکان دژاگه هست که از لیگ برتر انگلیس رفته به لیگ های عربی یا قوچان نژادی که حتی الکویت هم عذرش رو خواسته یا مسعود شجاعی که نیازی به شرح نداره یا جواد نکونام ملقب به جواد چکش و... نه بازیکنانی مثل رونالدو و مسی و هازارد و روبن  . از همچین بازیکنایی که حداکثر تواناییشون با هزار سلام و صلوات شاید به 10 کیلومتر دویدن تو یک بازی برسه  انتظار بالاتری نمیشه داشت . از فوتبالیست ایرانی که زندگی حرفه ای رو بلد نیست نمیشه انتظار سطح اول اروپا رو داشت . بازیکنی که از همون فوتبال پایه پاس دادن رو یاد نگرفته نمیشه انتظار داشت تیمش تو یه بازی 300 تا پاس صحیح داشته باشه . متاسفانه دوستان این مسائل رو نمی بینن فقط میگن چون کیروش اومده و فلان قدر پول گرفته ما الان باید بتونیم آلمان رو هم شکست بدیم . بعضی هم فکر میکنن کارلوس کیروش عاشق چشم و ابروی کفاشیان هست که باید بیاد کار کنه و پول زیادی نگیره . یعنی اگر پول زیاد میگیره به کارش و اعتبارش اهمیتی نمیده و فقط اون پول براش مهمه .  تو شرایطی که خود مربی ایرانی ش همچین کاری نمی کنه انتظارش از یک مربی خارجی خیلی بیجاست .
اما طرف دیگه ماجرا طرفدارانی هستند که انتظارات رو بیش از حد پایین آوردن و کیروش رو بدون هیچ نقدی می پرستن . بعد از برد 2-0 مقابل بحرین چنان شادی کردند که انگار قهرمان آسیا شدیم و دیگه کم مونده در مدح کیروش شاهنامه هم بسرایند .

چرا طرفدار فوتبال یک مقدار منطقی به شرایط نگاه نمی کنه و همه چیز رو انقدر سیاه و سفید میبینه . چرا انقدر قدرت تحلیل و بررسی طرفدارها پایین اومده ؟

Saturday, August 2, 2014

No Totti No Party

اینجا رم ایتالیاست . شهری با تاریخی پر بار و سراسر هنر . شهری گلادیاتور ها . شهری که در دل خود واتیکان و پاپش را جای داده که نگاه همه کاتولیک های جهان به سوی اوست . اما این شهر یک پادشاه دارد . آن هم فرانچسکو توتی ست .  پسر طلایی شهر رم  که دیگر پا به سن گذاشته شناسنامه شهر رم است . عکس ها و نقاشی هایش روی دیوار های شهر می گویند که او بت ماست . 16 ساله بود که برای اولین بار در سری آ به میدان رفت . اما دو سال طول کشید تا توانست اولین گلش را به ثمر برساند و  کم کم  اسم خود را سر زبان ها بندازد 3 سال بعد ینی در 21 سالگی پسر طلایی شهر رم بازوبند کاپیتانی تیم را به بازو بست . بازوبندی که تا امروز در دستانش باقی مانده است . بازی های درخشان و گل زنی های او ادامه داشت اما در سال 2000 بود که چشمان تمام دنیا به او خیره شد . جام ملت های اروپای هلند و بلژیک . فرانچسکوی جوان با موهای طلایی و کش سفید دور سرش . با شماره 20 پیراهن تیم ملی ایتالیا آمده بود تا دل همه را برباید . ایتالیا در آن زمان پر از بازیکنان بزرگ بود اما توتی در کنار تولدو پدیده آن تیم بود . دیدار نیمه نهایی بعد از 120 دقیقه تلاش بین هلند میزبان و ایتالیای پر انگیزه . پنالتی سوم را توتی جوان باید بزند . به مالدینی می گوید می خوام چیپ بزنم . مالدینی در جواب می گوید که تو دیوانه شدی !  بعد از چند دقیقه همه دنیا یک پنالتی چیپ بسیار زیبا را تماشا کردند . هر چند که توتی بعد ها چندین بار پنالتی چیپش را خراب کرد اما با همان پنالتی نیمه نهایی ملت های اروپا نام خود را جاودانه کرد . همان سال نامزد دریافت توپ طلا شد که اینبار توپ طلا لیاقت دستان گلادیاتور شهر رم را نداشت چرا که او نیازی به این چنین جوایزی نداشت . پیشنهاد های مختلف و وسوسه کننده از همه جای دنیا سرازیر شد اما توتی محبوبیت را به پول ترجیح داد و پادشاه رم باقی ماند تا با کاپلو اسکودتو را بعد از تقریبا 20 سال به مردم شهرش هدیه دهد . سال 2006 توتی این بار با شماره 10 آمد . در بین دیگر تیم ها کسی شانسی برای ایتالیا قائل نبود . اما در آخر آنها بوسه بر جام طلایی زدند . تنها چیزی که فرانچسکو برای افسانه شدن نیاز داشت همین جام بود که آن را بالای سر خود برد و بعد از آن از فوتبال ملی خداحافظی کرد . چند روز پیش دیدار پیش فصل جام گینس بین آ س رم و رئال مادرید بود . توتی 37 ساله با یک حرکت فریبنده توپی که برا او فرستاده شده بود را برا بازیکن پشت سرش رها می کند و به داخل محوطه جریمه می رود پاس ارسال می شود و با توتی با یک ضربه توپ را به تور دروازه رئال میچسباند و رم با همان گل پیروز میدان می شود . کلاس و پرستیژ همین است . در 37 سالگی هم می تواند چشم ها را خیره کند . توتی اسطوره ای از جنس مالدینی و دلپیرو و زانتی نیست . هر از گاهی شیطنت می کند ، بد اخلاقی می کند .حتی به بالوتلی جوان لگد می زند  ولی باز هم محبوب همه طرفداران فوتبال است . از آخرین بازمانده های نسل طلایی و دوست داشتنی و با روح فوتبال که در یکی دو سال آینده باید با آن پاس های قطری سر ضرب ، پاس های پشت پا ، شوت های از راه دور و ضربات چیپش خداحافظی کنیم و با اشکمان او را بدرقه کنیم .

Sunday, June 29, 2014

مانند یک گلادیاتور

دقیقه 92 یک بازی نفس گیر و سخت ،تیجه یک بر یک مساوی و یک دقیقه به پایان بازی باقی مانده است . اکوادر و سوییس در حال جنگیدن تا آخرین لحظه بازی هستند . خبری از ستارگانی چون مسی و رونالدو و نیمار و روبن و سوارز نیست . اما حماسه همینجا در همین لحظات پایانی و به وسیله یک بازیکن معمولی و نه چندان محبوب رقم میخورد . والون بِهرامی در محوطه جریمه خودی با یک تکل فوق العاده توپ را از زیر پای بازیکن اکوادر می قاپد . پا به توپ می شود و به سمت دروازه حریف حمله می کند قبل از میانه میدان با حرکت خشن بازیکن اکوادر که می خواهد به هر نحوی او را متوقف کند مواجه می شود . به نظر می رسد که بازیکن اکوادر به هدفش رسید و او را سر نگون کرد . اما نه بهرامی دوباره بلند میشود و همراه با توپ به سمت دورازه می دود . شاید هر کدام از ستاره های میلیونی دیگر که بودند همانجا روی زمین می ماندند . اما بهرامی یک هافبک معمولی بود که می خواست به هر قیمتی که شده تیم کشورش را برنده دیدار کند . چند متر جلوتر با یک پاس توپ را به سمت راست به سافروویچ واگذار و کار خود را بدون حرکت اضافه تمام می کند . یک پاس بلند به چپ برای رودریگز.رودریگز توپ را به روی دروازه می فرستد . سافروویچ و گل !!!  سوییس در دقیقه آخر بازی را به نفع خود تمام می کند همه این اتفاقات در20 ثانیه اتفاق می افتد.  گل و پاس گل کار بازیکنان دیگر بود ولی بی شک قهرمان این بازی والون بهرامی هافبک معمولی و نه چندان محبوب ناپولی بود که حداقل برای من زیبا ترین و هیجان انگیز ترین صحنه این جام پر از حرف و حدیث را رقم زد .

Monday, May 26, 2014

خداحافظی با شکوه

فوتبالیست های عجیب و غریب و محبوب زیادی در سراسر دنیا وجود دارند اما فقط بعضی ها تبدیل به اسطوره و محبوب همه طرفداران فوتبال می شوند . یکی از آنها آنتونیو دی ناتاله ایتالیایست . اسطوره مردم شهر کوچک اودینه و محبوب  تمام فوتبال دوستان ایتالیایی . تا قبل از سال 2004 بازیکن بی نام و نشانی بود که برای تیم امپولی بازی میکرد و به تیم های مختلف قرض داده میشد ولی بعد از اینکه به تیم اودینزه آمد به ناگاه تبدیل به ستاره ای برای این تیم شد . "توتو" با آن قد و قامت کوتاه و تکنیک خاصش و شم گلزنی کشنده اش توانست اودینزه را به لیگ قهرمانان اروپا هم برساند . اما بازی های درخشان تنها دلیل محبوبیت توتو نبود . او  تیم اودینزه که برای مالک باشگاه حکم بنگاه استعداد یابی و فروش بازیکن را داشت ترک نکرد و پیشنهاد تیم های بزرگتر مثل یوونتوس را در سال های متمادی رد کرد تا علاقه خود را به طرفدارانش نشان دهد . امار خیره کننده او با زدن بیش از 20 گل در هر فصل برای اودینزه از سال 2009 تا امسال و دو بار اقای گلی او کمک بزرگی به حضور همیشگی اودینزه در نیمه بالای جدول و حضور در اروپا کرد . اما وفاداری او محدود به مستطیل سبز نمی شود . در سال 2012 که هم تیمی سابق او  " موریسینی" در گذشت . سرپرستی خواهر ناتوان او را که  به جز برادرش کس دیگری را نداشت به عهده گرفت .
در رده ملی اما با آنکه حضور  نسبتا خوبی داشت اما هیچ گاه درخشش در تیم اودینزه را تکرار نکرد و نتوانست امید های طرفدارانش را پاسخ دهد . اما هفته پیش او در آخرین دیدار اودینزه در این فصل سری آ با یک هتریک دیدنی به کار خود در دنیای فوتبال پایان داد و با حضور 10 ساله در اودینزه خودش را ماندگار کرد . باشگاهی که مسلما با خداحافظی دی ناتاله دیگر کلاس و پرستیژ گذشته را نخواهد داشت .
توتو کارش را با 550 بازی و بیش از 270 گل در دنیای فوتبال تمام کرد تا هواداران را دلتنگ حضور و گل های زیبای خود کند .

Tuesday, May 13, 2014

تقابل دوست داشتنی ها

امشب در تورین ایتالیا به دور از هیاهو و حواشی و تبلیغات ستاره های آنچنانی  یا بهتر بگویم مدل های پر زرق و برق باشگاه های مطرح فوتبال اروپا دیداری برگزار خواهد شد که سرشار از جنگندگی و روح فوتبال است . دو تیم دوست داشتنی سویا و بنفیکا امشب در فینال لیگ اروپا مقابل هم قرار خواهند گرفت تا برای قهرمانی بجنگند .
لیگ اروپا که بعد از تغییر فرم و نحوه برگزاری و اسمش چند سالی دچار رکود شده بود یکی دو سالی هست که دوباره به هیجان دوران قبل خود باز گشته است .
سویا همچون دور یک چهارم نهایی سال 2007 که با گل دقایق پایانی دروازبانشان ، آندراس پالوپ، به بازی بازگشتند و مسیر قهرمانی را طی کردند امسال هم با گل دقیقه 94 امبیا امید های والنسیا را تباه کردند و به فینال رسیدند .
بنفیکا هم که در یک جدال سخت و نفس گیر موفق شد یوونتوس را که با همه قدرتش برای قهرمانی به این مسابقات آمده بود در یک شب بارانی شکست دهد و رویای تصاحب جام قهرمانی در خانه را برای آنها خراب کند .
از این جا به بعد اما قضیه کمی شخصی تر می شود. یعنی من دلم می خواهد که شخصی تر به قضیه نگاه کنم . آن سویا یی که 2 سال پشت سر هم قهرمان جام یوفا شد و مرا شیفته خود کرد را به یاد می آورم .فردریک کانوته لوییز فابیانو اسکیلاچی دراگوتینوییچ رناتو و خیل بازیکنان دوست داشتنی ای  که خیلی هاشان نظیر دنی آلوز و خسوس ناواس  و .. راهی تیم های بزرگتر شدند با آن مدیریت سنتی عجیب ولی جالبش. آن تیمی که روزی کابوس رئال مادرید و بارسلونا بود و در خانه خود امتیازی به حریفان نمیداد . هنوز هم البته تا پای جان در برابر بزرگان میجنگد اما دیگر یارای مقابله با ستاره های 100 میلیونی را ندارد .برای منی که منیریه را بارها برای پیدا کردن پیراهن سویا بالا و پایین کردم دیدن دوباره این تیم در فینال با بازیکنان جدید و جوان بسیار خوشحال کننده است .
اما بنفیکا نیز کم از سویا ندارد . تیمی که خسوس ساخته را نمی توان دوست نداشت . تیمی جنگنده با آن هواداران پر شور و آن عقاب پر ابهت که قبل از بازی ها بر فراز استادیو دا لوژ پرواز می کند .حضور روی کاستای محبوب در مدیریت باشگاه هم بی تاثیر نیست . تیم خسوس که فصل پیش در آخرین لحظات دستش از همه جام ها کوتاه ماند امسال با فتح لیگ پرتغال در آستانه قهرمانی اروپا و جام حذفی پرتغال و کسب سه گانه است. بنفیکا در زمین مانند میدان نبرد میجنگد ولی با این حال زیبا میجنگد به طوری که شما را مجذوب دوندگی و سخت کوشی خود میکند . فراموش نکنیم که بنفیکا قلب تپنده فوتبال اروپاست که بازیکنان بزرگ زیادی را مثل دی ماریا . داوید لوییز . نمانیا ماتیچ و ...پرورش داده ولی آنها هم مانند سویا قربانی بیزینس فوتبال هستند و به تولید کننده ای برای سرمایه داران تبدیل شده اند.
با همه این تفاسیر این دیدار مجموعه ای از احساسات متاقض برای من است . از باخت هر دو ناراحت و از پیروزی هر یک خوشحال می شوم .اما تقابل این دو هیجان زیادی را در من به وجود می آورد که مشتاقانه به تماشای آن خواهم نشست . 

Saturday, May 10, 2014

Javier Zanetti For Ever

تابستان سال 1995 بود که یک جوان 22 ساله آرژانتینیِ با اراده و با استعداد در فرودگاه میلان از هواپیما پیاده شد تا تبدیل به اسطوره نیمی از شهر میلان شود و مورد احترام کل شهر و حتی کل دنیا قرار گیرد . پسر بنای پایین شهر بوینس آیرس که زمانی بعد از مدرسه  همراه با پدرس به تعمیر منازل مردم مشغول می شد این سخت کوشی را با خود به زمین فوتبال آورد بطوریکه هیچ یک از هواداران فوتبال بیاد ندارند که او در بیش از 1000 بازی که انجام داده افت کرده یا روز بدی داشته باشد او همیشه در یک سطح باقی ماند و در 41 سالگی مانند 20 سالگیش در زمین می دوید به همین خاطر هواداران به او لقب تراکتور را دادند . در هر پستی که از او خواستند طوری بازی کرد که انگار پست تخصیصیش است و ال کاپیتانو یعنی همین . که در هر شرایطی برای تیمت بهترین باشی .خیلی مشکل است زمانی که یک ایتالیایی نیستی در یک باشگاه ایتالیایی به مدت 15 سال کاپیتان باشی و تنها کاپیتان یک باشگاه ایتالیایی باشی که در یک سال سه گانه را بالای سر خود ببری  اما او این کار را کرد و برای خیلی از ظرفداران اینتر او از یک ایتالیایی هم ایتالیایی تر است. تقریبا 19 سال از ورود او به اینتر میگذرد  اما آن مرد که حالا دیگر 41 سالش است  با همان مدل مویی که وارد سن سیرو شد از آن خداحافظی می­کند  .امشب بعد از آخرین بازی در سن سیرو به آغوش موراتی رفت مردی که او را اینجا آورده بود . رییس . اما خود او هم دیگر رفته و جایش را به توهیر سرمایه دار اندونزیایی داده است . حالا دیگر از آن "پاتزا اینتر" معروف فقط کامبیاسو و ساموئل و میلیتو باقی ماندند که آنها هم به زودی مرثیه خداحافظی  را سر می دهند و به افسانه اینترِ موراتی پایان می دهند .